پس از بحران مالی 2008 طبیعی است که در مورد نقش هایی که بخش مالی بسیار توسعه یافته در اقتصاد ما بازی می کند تعجب کنیم. برخی ممکن است تعجب کنند که این بخش بیشتر از خیر باعث ضرر می شود یا خیر. در این مقاله من به بررسی داده های کشورهای با درجات مختلف توسعه اقتصادی می پردازم و استدلال می کنم که بازارهای مالی توسعه یافته یک عنصر ضروری برای رشد اقتصادی بلند مدت هستند.
قبل از شروع بگذارید دو نکته را روشن کنم. اولا بحث من این نیست که تمام فعالیت های بازار مالی تاثیر مثبتی بر رشد اقتصادی دارند. برعکس افراط و تفریط در بازارهای مالی می تواند در بلند مدت برای رشد اقتصادی مضر باشد. دوم اینکه بازارهای مالی توسعه یافته خدمات مفیدی را فراهم می کنند که مستقیما به رشد اقتصادی کمک نمی کنند. برای مثال اکثر بیمه نامه ها برای افزایش رفاه اقتصادی از طریق تخصیص بهتر ریسک طراحی شده اند نه از طریق ارتقای رشد اقتصادی. به طور گسترده تر, هدف از این مقاله این است که لیست تمام جوانب مثبت و منفی از توسعه بازار مالی. بلکه اهمیت بازارهای مالی را برای رشد اقتصادی نشان می دهم. دانستن سهم مهم بازارهای مالی با عملکرد خوب به ما کمک می کند تا بفهمیم (1) کدام فعالیت های بازار مالی را تبلیغ کنیم و (2) تلاش های نظارتی و نظارتی خود را به کجا هدایت کنیم.
فرضیه شومپتری
رابطه مالی و رشد اقتصادی برای اولین بار توسط جوزف شومپیتر در سال 1911 مورد تاکید قرار گرفت. در نظریه شومپیتر که به طور گسترده ای به عنوان نظریه "تخریب خلاق" شناخته می شود, ابداع و کارافرینی نیروهای محرک رشد اقتصادی هستند. وی امور مالی را به عنوان عنصر اساسی این روند در نظر گرفت. زمانی رشد می کند که اقتصاد بتواند پس انداز تولیدی را با موفقیت بسیج کند و منابع را به طور موثر تخصیص دهد و مشکلات عدم تقارن اطلاعاتی را کاهش دهد و مدیریت ریسک را بهبود بخشد که همگی خدمات بخش مالی توسعه یافته هستند.
بهترین راه برای تست چنین فرضیه ای انجام یک تجربه تصادفی و کنترل شده است که ما می توانیم بازارهای مالی را در یک گروه به طور تصادفی انتخاب شده از کشورها بهبود بخشیم و بازارهای مالی را در دیگران تعطیل کنیم. اقتصاددانان سعی کرده اند اهمیت مالی برای رشد اقتصادی را از مشاهدات کشورهای با درجات مختلف توسعه مالی و اقتصادی استنباط کنند .
اولین تلاش ها برای ارزیابی تجربی فرضیه شومپیتر در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 انجام شد. [1] اما منتقدان این شواهد را به درستی رد کردند زیرا همبستگی به معنای علیت نیست. بسیاری از اقتصاددانان برجسته استدلال کردند که امور مالی به سادگی از توسعه اقتصادی پیروی می کند. [2]
اخیرا محققان به این انتقاد پاسخ داده اند. من سه رویکرد مختلف را در این مقاله برجسته می کنم.
الگوهای تجربی در سراسر کشورها
رابرت کینگ و راس لوین در مقاله ای در سال 1993 به موضوع همبستگی بدون علت پرداختند و نشان دادند کشورهایی که در سال 1960 سطح توسعه مالی بالاتری داشتند در سه دهه بعد نرخ رشد اقتصادی بالاتری را تجربه کردند. کینگ و لوین توسعه مالی یک کشور را از نظر سطح اعتبار (به عنوان مثال وام های بانکی و اوراق قرضه صادر شده) و سرمایه گذاری در بازار سهام اندازه گیری کردند که معیاری است که هنوز هم به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد. بر اساس یافتههای ایشان این ایده را رد کردند که سرمایهگذاری صرفا به دنبال رشد اقتصادی است. اما نتایج خود را ثابت نمی کند-حداقل به دو دلیل—که امور مالی باعث رشد اقتصادی.
اگرچه توسعه مالی یک کشور در سال 1960 یک متغیر از پیش تعیین شده نسبت به رشد اقتصادی در سه دهه بعدی هر دو مالی و اقتصادی توسعه ممکن است هنوز هم صرف عواقب مشترک حذف عامل. دوم اینکه بازارهای مالی به دنبال پیشرفت هستند توسعه مالی در سال 1960 ممکن است نتیجه رشد اقتصادی پیش بینی شده در چند دهه بعدی باشد. در این دیدگاه" علیت معکوس", توسعه مالی ممکن است یک شاخص پیشرو صرف رشد اقتصادی به جای یک علت.
شواهد در سطح صنعت
سپس محققان سعی کردند راه هایی برای تست فرضیه شومپیتر پیدا کنند که می تواند انتقادات فوق را از بین ببرد و علیت را به وضوح تعیین کند. راغورام راجان و لوییجی زینگالس در یک مقاله تاثیرگذار در سال 1998 با داده های دقیق در سطح شرکت کار کردند که تاکنون در ادبیات برای تست فرضیه شومپیتر مورد استفاده قرار نگرفته بود. نظریه شان این است که اگر شومپیتر درست بود صنایعی که بیشتر وابسته به تامین مالی خارجی هستند در کشورهایی که بازارهای مالی پیشرفته تری دارند سریعتر رشد می کنند.
با استفاده از یک پایگاه داده از شرکت های تجاری عمومی در ایالات متحده صنایع را از نظر "وابستگی خارجی" رتبه بندی کردند که معیاری برای وابستگی یک صنعت به تامین مالی خارجی است. به طور کلی, این کسری از سرمایه گذاری یک شرکت در یک سال معین است که با بدهی و حقوق صاحبان سهام تامین می شود, به جای جریان نقدی سال. [3] تنوع زیادی در وابستگی خارجی در صنایع وجود دارد که داروها بالاترین (1.49) و تنباکو کمترین (-0.45) را دارند. [4]
راجان و زینگالز دریافتند که صنایعی که بیشتر به تامین مالی خارجی وابسته هستند سریعتر از صنایعی رشد می کنند که در کشورهای دارای بازارهای مالی توسعه یافته کمتر به تامین مالی خارجی وابسته هستند, [5] اما در کشورهایی که بازارهای مالی توسعه نیافته دارند برعکس است. محققان به این نتیجه رسیدند که نتیجهشان مطابق با دیدگاه مالی به عنوان روان کننده است همانطور که شومپیتر فرضیه را مطرح کرد.
اگرچه نتایج این پژوهش اثبات مالی به عنوان عامل علی رشد اقتصادی نیست اما بسیاری از اقتصاددانان این شواهد را قانعکنندهترین شواهد میدانند. دلیل این امر این است که مطرح کردن یک استدلال قابل قبول حذف شده یا استدلال علیت معکوس در مورد عملکرد نسبی صنایع در سراسر کشورها بسیار دشوارتر و البته غیرممکن نیست.
ساخت یک لابراتوار اقتصادی: یک مدل با دو بخش
یکی از نقاط ضعف رویکردهای تجربی فوق این است که یافته ها مکانیسم دقیق تاثیر مالی بر رشد اقتصادی را روشن نمی کند. برای پاسخ به این سوال, رویکرد سوم و نهایی که من در اینجا بحث می رویه های مختلف طول می کشد. در واقع رویکردهای قبلی را روی سر خود می چرخاند. این کار با ایجاد یک مدل اقتصادی شروع می شود که بازارهای مالی بر رشد اقتصادی بلندمدت تاثیر می گذارند. سوال این نیست که مالی یک عامل علی برای توسعه اقتصادی است (که با فرض درست است) اما چقدر تاثیر توسعه مالی بر توسعه اقتصادی دارد. ما همچنین می توانیم کانال های دقیق را تعیین کنیم که از طریق مالی بر توسعه اقتصادی تاثیر می گذارد.
برای نمونه ای عینی از این رویکرد مدل سازی من به شدت به مطالعه ای که با فرانسیسکو بورا و جوزف کابوسکی در سال 2011 انجام دادم متکی هستم که ما یک مدل با بخش های مختلف صنعتی و با اصطکاک در بازارهای مالی ایجاد کردیم که در تخصیص موثر منابع دخالت می کند. مدل سازی بخش های مختلف صنعتی تا حدودی با یافته های راجان و زینگالس انگیزه داشت.
ما با ایجاد حقایق تجربی مهم در مورد تفاوت های بین کشوری در توسعه اقتصادی شروع کردیم. اول اینکه سطح توسعه مالی کشورها با سطح توسعه اقتصادی که با تولید هر کارگر اندازه گیری می شود ارتباط تنگاتنگی دارد. دوم اینکه سطوح پایین تولید کشورهای فقیر به ازای هر کارگر در درجه اول با سطوح پایین بهرهوری کل فاکتورها تبیین میشود. سطح فناوری ترکیبی از سرمایه و نیروی کار برای تولید خروجی را اندازه گیری می کند. تولید یک کشور با مقدار سرمایه و نیروی کار بالا بیشتر از یک کشور با میزان سرمایه و نیروی کار پایین است. در نهایت شکاف بین کشورهای فقیر و ثروتمند به طور سیستماتیک در بخشهای صنعتی اقتصاد متفاوت است. به عنوان مثال کشورهای کمتر توسعه یافته به ویژه در تولید کالاهای تولیدی از جمله تجهیزات و ماشین ها بی ثمر هستند. این حقایق یافته های دو مطالعه تجربی را که در بالا مورد بحث قرار گرفت ترکیب می کند و تمرکز را به جای سطوح عایدی یا خروجی بر روی یک اقتصاد تغییر می دهد.
رابطه بین توسعه مالی و توسعه اقتصادی
منبع: بورا, کابوسکی و شین.
رابطه بین توسعه مالی و تولید-خدمات بهره وری نسبی
منبع: بورا, کابوسکی و شین. توجه داشته باشید: در پنل سمت راست, 18 کشورها هستند: استرالیا (استرالیا), اتریش (دانشگاه صنعتی شریف), بلژیک (ادم), جمهوری چک (جمهوری چک), دانمارک (جمهوری چک), فنلاند (باله), فرانسه (فرا), مجارستان (هون), ایرلند (ایرلند), ایتالیا (ایرلند), ژاپن (ایتا), هلند (کشور پرتغال), کشور پرتغال (این در حالی است که این کشور در حال حاضر به عنوان یک کشور در حال توسعه شناخته شده است.
پانل سمت چپ شکل 1 رابطه بین توسعه مالی یک کشور را نشان می دهد که با نسبت اعتبار خصوصی به تولید ناخالص داخلی (به دنبال متریک کینگ و لوین) و سطح توسعه اقتصادی این کشور با تولید هر کارگر اندازه گیری می شود. [6] هر نقطه یک کشور است و خط مستقیم نصب شده رابطه متوسط بین دو متغیر را نشان می دهد. خروجی هر کارگر نسبت به خروجی هر کارگر ایالات متحده است. این رقم تایید می کند که اقتصادهای پیشرفته تر نیز بازارهای مالی پیشرفته تری دارند.
پانل سمت راست شکل 1 رابطه بین توسعه مالی یک کشور و سطح کل توسعه مالی کشور را نشان می دهد. این رقم بازتابی از این واقعیت است که تفاوت بین کشورها از نظر توسعه اقتصادی که بر حسب تولید به ازای هر کارگر اندازه گیری می شود در درجه اول با تفاوت در سطح توسعه اقتصادی توضیح داده می شود. برای داشتن یک تحلیل روشن ما ساده ترین اقتصاد چند بردار را در نظر می گیریم: اقتصادی با دو بخش—تولید و خدمات. ما بر تفاوت مقیاس بین تولید تولید و تولید خدمات تمرکز می کنیم. به طور متوسط, تولید عمل در مقیاس های بزرگتر, که ترجمه را به وابستگی بیشتری به تامین مالی خارجی. [7]
داده های سطح بخش برای اکثر کشورها در دسترس نیست. ما از نظریه استاندارد اقتصادی استفاده می کنیم که نشان می دهد که قیمت نسبی بین خروجی دو بخش متقابل بهره وری نسبی است. در پنل سمت چپ شکل 2 همبستگی مثبت بین قیمت نسبی کالاهای تولیدی یک کشور با سطح توسعه مالی نشان داده شده است. این می تواند به عنوان نسبی پایین تر از تولید به خدمات در کشورهایی که از لحاظ مالی کمتر توسعه یافته اند تفسیر شود.
در پانل سمت راست شکل 2 ما فقط به کشورهایی با داده های سطح بخش نگاه می کنیم و خدمات تولیدی نسبی خود را در برابر سطح توسعه مالی خود نشان می دهیم. ما بررسی می کنیم که برای این کشورها داده های نسبی در سطح بخش با قیمت های نسبی در سطح بخش سازگار است.
هدف اصلی مطالعه 2011 ما این بود که یک چارچوب کمی غنی داشته باشیم و نقش اصطکاک های مالی را در توضیح قوانین تجربی فوق در توسعه اقتصادی تحلیل کنیم.
در نظریه ما بهره وری یک شرکت در طول زمان تغییر می کند و نیاز به تخصیص مجدد سرمایه از شرکت های تولیدی قبلی به شرکت های تولیدی فعلی را ایجاد می کند. اصطکاک های مالی با محدود کردن میزان اعتبار مورد نیاز برای گسترش شرکت های تازه تولیدی مانع این روند تخصیص مجدد می شود. درجه اصطکاک های مالی در کشورهای مختلف متفاوت است زیرا کشورها از نظر اثربخشی قراردادهای اعتباری متفاوت هستند. در کشورهای با اجرای قرارداد بی اثر, طلبکاران به احتمال زیاد به مشکل دوره نقاهت وام های خود را. با دانستن این موضوع حجم وام ها را کاهش می دهند و تقاضای وثیقه بیشتری می کنند.
ما کشف کردیم که اصطکاک های مالی بخش قابل توجهی از قوانین توسعه فوق را توضیح می دهد. اساسا اصطکاک های مالی تخصیص سرمایه در بین شرکت ها و همچنین تصمیمات ورود و خروج را تحریف می کند و کل و سطح بخش را کاهش می دهد. در حالی که استفاده از وجوه داخلی یا تامین مالی شخصی می تواند تخصیص نادرست حاصل را کاهش دهد, انجام این کار در بخش هایی با مقیاس بزرگتر و نیازهای مالی بزرگتر ذاتا دشوارتر است. بنابراین بخش هایی با مقیاس بزرگتر (یعنی تولید) به طور نامتناسبی بیشتر تحت تاثیر اصطکاک های مالی قرار می گیرند. این یافته های تجربی راجان و زینگالس را توضیح می دهد.
تنوع در توسعه مالی در سراسر کشور می تواند توضیح دهد که یک عامل از دو تفاوت در خروجی در هر کارگر در سراسر اقتصاد است که معادل تقریبا 80 درصد از تفاوت در خروجی در هر کارگر بین مکزیک و ایالات متحده سازگار با دیدگاه اجماع در ادبیات تفاوت در خروجی در هر کارگر در مدل ما بیشتر به خود اختصاص داده شده توسط کم توسعه یافته در اقتصاد با توسعه نیافته بازارهای مالی.
در اقتصاد مدل ما, تاثیر اصطکاک مالی به ویژه در مقیاس بزرگ بزرگ است, بخش تولید. در حالی که سطح بخش خدمات کمتر از 30 درصد کاهش می یابد, در تولید بیش از 50 درصد کاهش می یابد, نتیجه به طور گسترده مطابق با داده های بهره وری سطح بخش موجود در صفحه سمت راست شکل 2 است. اثرات دیفرانسیل اصطکاک های مالی بر بهره وری در سطح بخش بر قیمت های نسبی بالاتر کالاهای تولیدی به خدمات در اقتصادهای توسعه نیافته مالی منعکس می شود.
تجزیه و تحلیل ما تجزیه واضحی از حاشیه های اصلی تحریف شده توسط اصطکاک های مالی را فراهم می کند. اول اینکه برای مجموعهای از شرکتهای در حال فعالیت اصطکاکهای مالی تخصیص سرمایه را در میان خود تحریف میکنند (تخصیص نادرست سرمایه). دوم, برای تعداد معینی از شرکت در عمل, اصطکاک مالی تحریف شرکت' تصمیمات ورود, با شرکت های مولد-اما-با سرمایه گذاری به تاخیر انداختن ورود خود را و غیر تولیدی-اما-پول-غنی از شرکت های باقی مانده در کسب و کار (تخصیص نادرست از استعدادهای تجاری). سوم, اصطکاک مالی تحریف تعداد شرکت های فعال در هر بخش. در اقتصاد مدل ما درحالیکه تخصیص نادرست سرمایه عامل 90 درصد اثر اصطکاکهای مالی بر بخش خدمات است تخصیص نادرست استعدادهای کارافرینی است که بیش از 50 درصد اثر بر بخش تولید را تشکیل میدهد.
اثرات دیفرانسیل اصطکاک های مالی در بخش ها در اقتصاد مدل ما یک مفهوم قابل تست جالب در توزیع اندازه شرکت هر بخش را تولید می کند. اصطکاک های مالی همراه با قیمت نسبی بالاتر کالاهای تولیدی منجر به تعداد بسیار کمی از شرکت ها و شرکت های بزرگ در تولید و تعداد بیش از حد شرکت ها و شرکت های بسیار کوچک در خدمات می شود. برای ارزیابی این مفهوم, ما انجام یک مطالعه موردی دقیق از مکزیک و ایالات متحده, و پیدا کردن پشتیبانی تجربی برای این.
متوسط اندازه تاسیس صنایع در ایالات متحده و مکزیک
منبع: بورا, کابوسکی و شین.
شکل 3 قطعه به طور متوسط اندازه گیاه در مکزیک (تعریف شده به عنوان تعداد کارکنان, محور عمودی) در برابر اندازه کارخانه به طور متوسط در ایالات متحده. به طور کلی متوسط اندازه گیاه در مکزیک به طور قابل توجهی کوچکتر از ایالات متحده است و تقریبا با یک عامل سه است. با این حال, بسیاری از صنایع (کسانی که دروغ گفتن بالاتر از 45 درجه خط تیره) یک گیاه متوسط است که بزرگتر در مکزیک از در ایالات متحده در واقع, داده ها یک شیب (خط جامد) است که به طور قابل توجهی تندتر از 45 درجه خط. این بدان معناست که صنایع که در مقیاس بزرگ در ایالات متحده یک مقیاس حتی بزرگتر در مکزیک, در حالی که کسانی که در مقیاس کوچک در ایالات متحده. به غیر از مدیریت / خدمات مدیریت, کسانی که در بالا خط 45 درجه صنایع تولیدی هستند.
به طور خلاصه, ما یک نظریه ارتباط توسعه مالی به خروجی در هر کارگر, کل تی اف پی و بهره وری نسبی در سطح بخش. اصطکاک های مالی تخصیص سرمایه و استعدادهای تجاری را تحریف می کند و اثرات نامطلوب قابل توجهی بر نتایج اقتصاد کلان دارد. بر اساس این یافته ها به این نتیجه رسیدیم که توسعه مالی تا زمانی که چنین اصطکاک هایی را از بین ببرد یا کاهش دهد در دراز مدت باعث رشد اقتصادی می شود.
ریشه های حقوقی و توسعه مالی
تجزیه و تحلیل تجربی و نظری مالی و توسعه اقتصادی در سراسر کشورها به طور طبیعی سوالات زیر را مطرح می کند. چرا برخی از کشورها از لحاظ مالی بیش از دیگران توسعه یافته? چرا کشورهای کمتر توسعه یافته اتخاذ و یا واردات بیشتر پیشرفته بازارهای مالی? تحقیقات اخیر در مورد این موضوع پاسخ هایی را در نهادهای کشورها به ویژه چارچوب قانونی و حاکمیت قانون پیدا می کند.
برای اکثر کشورها چارچوب حقوقی فراگیرشان یا مدتها قبل از ظهور پیوند رشد مالی مدرن شکل گرفت یا از طریق حکومت استعماری بر این چارچوب تحمیل شد. محققان حقوقی قوانین مربوط به قراردادهای اقتصادی و مالی را در چهار سنت طبقه بندی کرده اند: (انگلیسی) قانون عادی, قانون مدنی فرانسه, قانون مدنی و قانون مدنی اسکاندیناوی. محققان دریافته اند که کشورهای عرفی عموما قوی ترین و کشورهای قانون مدنی فرانسه ضعیف ترین حمایت های قانونی را برای سرمایه گذاران دارند و کشورهای قانون مدنی المان و اسکاندیناوی در وسط قرار دارند. قدرت حمایت از سرمایه گذاران به نوبه خود بخش قابل توجهی از تفاوت های توسعه مالی در سراسر کشورها را توضیح می دهد. [8]
این یافته همچنین توضیح می دهد که چرا ممکن است بهبود بازارهای مالی برای کشورها حداقل در کوتاه مدت دشوار باشد. بازارهای مالی توسط قوانینی اداره می شوند که در پایه های نهادی اقتصاد تعبیه شده اند و چنین قوانینی ذاتا پایدار و کند هستند. بنابراین اصلاحات در بازارهای مالی احتمالا مستلزم اصلاحات همه جانبه و گسترده در کل اقتصاد است.
پیامدهای سیاست
تجزیه و تحلیل ما نشان می دهد که وقتی بازارهای مالی به درستی کار نمی کنند جایی برای مداخله دولت و بهبود تخصیص سرمایه در بین شرکت ها وجود دارد. در واقع این یکی از توجیهات پر استناد برای سیاست های صنعتی است.
دو اخطار مهم وجود دارد. اول اینکه دولت ها نمی توانند برنده انتخاب کنند—یعنی مشخص نیست که دولت ها حتی با بهترین نیت می توانند بهتر تشخیص دهند که چه کسی سزاوار سرمایه بیشتری نسبت به بازار است. تاریخ اقتصادی نشان می دهد که شانس هستند به نفع دولت نیست. دوم اینکه تغییر سیاستهایی که به نفع گروههای خاصی باشد پس از اتخاذ این سیاستها دشوار است. یک شرکت ممکن است به خوبی سزاوار دولت کارگردانی اعتباری در ابتدا, اما این شرکت تبدیل خواهد شد در طول زمان یا بی فایده و یا به اندازه کافی با حروف بزرگ خود را. اگر دولت نتواند چنین ذینفعان غیر مستحق را از اعتبار کارگردانی جدا کند تلاشهای دولت تنها تخصیص نادرست سرمایه را در بلندمدت بدتر میکند.
مطالعات بررسی شده در این مقاله نشان می دهد که دولت هایی که قصد توسعه مالی دارند باید بر اصلاح رویه های اداری و قضایی اجرای قراردادهای اقتصادی تمرکز کنند. با اجرای قرارداد شفاف و موثر در محل, توسعه مالی به دنبال خواهد داشت.
اظهارات پایانی
این مقاله به دفاع عمده فروشی بخش مالی در نظر گرفته شده است. بلکه هدف من این است که ما را به یاد خدمات ضروری است که توسعه بخش مالی فراهم می کند برای فناوری ابداعات و رشد اقتصادی—بسیج پس انداز ارزیابی پروژه های مدیریت ریسک نظارت بر مدیران و تسهیل معاملات فقط به عنوان شومپیتر پیش بینی شده است. ما باید این خدمات اساسی را در ذهن داشته باشیم زیرا در رویکردهای نظارتی و نظارتی خود در پی بحران مالی تجدید نظر می کنیم.
پایاننامهها
- فرضیه شومپتری قبلا بسیار مورد بحث بود اما داده های مربوطه مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل تجربی قبل از اواخر دهه 1960 در دسترس نبود. [بازگشت به متن]
- جوان رابینسون استدلال کرد: "به طور کلی به نظر می رسد که امور مالی در جایی که شرکت منجر می شود دنبال می شود."صفحه 86 کتاب او را در منابع ببینید. [بازگشت به متن]
- وابستگی خارجی یک شرکت به عنوان هزینه های سرمایه ای (سرمایه گذاری) منهای جریان نقدی حاصل از عملیات تقسیم بر هزینه های سرمایه ای تعریف می شود. این نشان می دهد که چه کسری از سرمایه گذاری یک شرکت با وجوه داخلی (جریان نقدی) و وجوه خارجی تامین می شود. سپس وابستگی خارجی یک صنعت به عنوان میانگین ارزش وابستگی خارجی در سطح شرکت همه شرکت های این صنعت تعریف می شود. راجان و زینگالس بیشتر فرض می کنند که وابستگی خارجی یک صنعت یک ویژگی تکنولوژیکی صنعت است و از این رو وابستگی خارجی یک صنعت محاسبه شده از ایالات متحده است. داده ها در همه کشورها رایج است. [بازگشت به متن]
- وابستگی خارجی به داده ها در درجه اول به دو عامل بستگی دارد. اول اینکه فناوری های سطح صنعت در تاخیر بین سرمایه گذاری و تولید سود متفاوت هستند. در داروسازی طولانی تر است و سالها تحقیق و توسعه برای تولید داروهای جدید قابل فروش طول می کشد. از طرف دیگر شرکت های دخانیات جریان عایدی پایداری دارند که می تواند بیش از سرمایه گذاری های جدید بپردازد. دوم اینکه در همه صنایع بنگاههای جوان وابستگی خارجی بیشتری نسبت به بنگاههای بالغ دارند که میتوانند از عواید حاصل از سرمایهگذاری گذشته خود برای پرداخت سرمایهگذاری فعلی استفاده کنند. به نظر می رسد که اکثر شرکت های دارویی جوان هستند و اکثر شرکت های دخانیات قدیمی هستند. [بازگشت به متن]
- راجان و زینگالس توسعه مالی یک کشور را ابتدا از نظر معیار کینگ و لوین و سپس از نظر میزان افشای تجویز شده توسط استانداردهای حسابداری هر کشور اندازه گیری کردند. [بازگشت به متن]
- تولید ناخالص داخلی (تولید ناخالص داخلی) در قیمت های بین المللی محاسبه می شود تا این واقعیت را در نظر بگیرد که کالاها و خدمات مشابه اغلب در کشورهای فقیر ارزان تر از کشورهای ثروتمند هستند. اقتصاددانان این روش را "برابری قدرت خرید" می نامند. داده ها مربوط به سال 1996 است و از پن جهانی جداول نسخه 6.1. [بازگشت به متن]
- در ایالات متحده میانگین تعداد کارمندان یک موسسه تولیدی 47 نفر است در حالی که برای یک موسسه خدماتی 17 نفر است. در تمام سازمان برای همکاری های اقتصادی و کشورهای عضو توسعه, استخدام شرکت تولیدی به طور متوسط 28 کارکنان و شرکت خدمات به طور متوسط 8. [بازگشت به متن]
- مشاهده لا پورتا و همکاران. [بازگشت به متن]
منابع
کابوسکی, جوزف پی. "مالی و توسعه: داستان دو بخش."بررسی اقتصادی امریکا , 2011, جلد. 101, شماره 5, صص 1,964-2,002.
پادشاه, رابرت جی. "امور مالی و رشد:شومپیتر ممکن است حق."فصلنامه اقتصاد, 1993, جلد. 108, شماره 3, صص 717-37.
La Porta رافائل; Lopez-de-اسید استیک خنک, فلرنکیو; Shleifer آندره; و Vishny, Robert W. "قانون و امور مالی."مجله اقتصاد سیاسی, 1998, جلد. 106, شماره 6, ص 1,113-55.
و زینگالس, لویجی. "وابستگی مالی و رشد."بررسی اقتصادی امریکا, 1998, جلد. 88, شماره 3, صص 559-86.
رابینسون, جوان. "تعمیم نظریه عمومی" در میزان علاقه و سایر مقالات. لندن: مک میلان, 1952.